اگر فرصتی باشه و خدا یاری کند در اینجا یادداشت ها و مطالبی درباره ی : قرآن کریم روایات معصومین سبک زندگی مهارت های زندگی مطالب اجتماعی تاریخ آداب کتاب های خواندنی + دانلود و... خواهید دید و خواهید خواند
___ خدای وفادارم انچنان مرا در اغوشت بگیر که از عطر اغوشت
مست و حیران شوم.چنان دستانم را بگیر همچون مادری که
دستان طفل کوچکش راگرفته وانچنان قلبم را ازعشق خودت
پر کند که دیگر جایی باقی نماند برای غیر ازتو....
....^.^...
خدای من ادم های زمینت عجیب اشفته ام کرده اند انگار همه چیز برایشان حکم سرگرمی را دارد.با دل یکدیگر بازی میکنند به شوخی قلب یکدیگر را ازرده میکنندوگاهی هم به شوخی و از سر بازی های کودکانه یکدیگر را از صفحه روزگار محو میکنند حالا چه با قلبشان محو میکنند و چه از این زمین و بعد خیلی ارام و اهسته میگویند قسمت بود و روزگار این چنین است و انچنان است.راستی پند و اندرز هایت را دیگر نمیخوانند و کتابت(قران) سالهاست کنج طاقچه روی پارچه ای کهنه خاک میخورد. و جالب اینجاست همه چیز را میگویند کار طبیعت است و تو را انکار میکنند .میدانی چیست! از سکوتت میترسم سالهاست سکوت کرده ای وچیزی نمیگویی نمیدانم این ارامش درونت تا کی پابرجاست ولی از ان روزی میترسم که شیشه بلورین صبرت لبریز شده و بریزد بر زمین مطمئنم ان روز سرتاسر زمین را اندوه فرا میگیرد .فقط بدان اینجا یک نفر تو را عاشقانه میپرستد و از عمش وجودش تو را فرا میخواند . ....دوستت
___ خدای وفادارم انچنان مرا در اغوشت بگیر که از عطر اغوشت
مست و حیران شوم.چنان دستانم را بگیر همچون مادری که
دستان طفل کوچکش راگرفته وانچنان قلبم را ازعشق خودت
پر کند که دیگر جایی باقی نماند برای غیر ازتو....
....^.^...
خدای من ادم های زمینت عجیب اشفته ام کرده اند انگار همه چیز برایشان حکم سرگرمی را دارد.با دل یکدیگر بازی میکنند به شوخی قلب یکدیگر را ازرده میکنندوگاهی هم به شوخی و از سر بازی های کودکانه یکدیگر را از صفحه روزگار محو میکنند حالا چه با قلبشان محو میکنند و چه از این زمین و بعد خیلی ارام و اهسته میگویند قسمت بود و روزگار این چنین است و انچنان است.راستی پند و اندرز هایت را دیگر نمیخوانند و کتابت(قران) سالهاست کنج طاقچه روی پارچه ای کهنه خاک میخورد. و جالب اینجاست همه چیز را میگویند کار طبیعت است و تو را انکار میکنند .میدانی چیست! از سکوتت میترسم سالهاست سکوت کرده ای وچیزی نمیگویی نمیدانم این ارامش درونت تا کی پابرجاست ولی از ان روزی میترسم که شیشه بلورین صبرت لبریز شده و بریزد بر زمین مطمئنم ان روز سرتاسر زمین را اندوه فرا میگیرد .فقط بدان اینجا یک نفر تو را عاشقانه میپرستد و از عمش وجودش تو را فرا میخواند . ....دوستت
...دارم
..خدای
.مهربانم